سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر کس را سر انجامى است ، شیرین و یا تلخکامى است . [نهج البلاغه]
مشخصات مدیروبلاگ
 
بخشی[212]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
دیـــــــار عـــــــاشـقـــــان سروده های مذهبی منتظر بچه مرشد! هم نفس السلام علیک یا فاطمه الزهرا.. نشریه حضور أنّ الارض یرثها عبادی الصالحون آقاشیر سفیر دوستی .: شهر عشق :. منطقه آزاد «نجوای شبانه» سیاه مشق های میم.صاد محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI فالوده یزدی نهِ/ دی/ هشتاد و هشت ولایت دات کام ایـــــــران آزاد روزهای عاشقی یک سیب راهی به سوی اینده محب پیامک 590 میم مثل مغنیه پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان حضـــور آسمان سرخ سه ثانیه سکوت طعم مهربانی دهاتی دکتر علی حاجی ستوده شوق پرواز کشکول fazestan تنها مدیا ای آر یکی بود هنوزهم هست آقا جون آجرک الله... موعود 1377 تنهایی من به نام خدا سایه صفاسیتی دکتر علی حاجی ستوده عماریون شیعه ها می گویند بهار با تو می آید مدرسه علمیه اسلام شناسی حضرت زهرا(س) آسمان آبی دفتر مقام معظم رهبری دانشنامه موضوعی قرآن التفاسیر منجی موعود طلبه ی مریخی عترت پارس قرآن رائحه علم گردان سایبری عمار

ساخت کد صوتی آنلاین

علامه محمدتقی جعفری در مورد استادش، عارف بزرگ شیخ مرتضی طالقانی، می گوید: «در حوزه علمیه نجف حدود یک سال و نیم از محضر وی استاده کردم. دو روز به مسافرت ابدی‌اش مانده بود. مثل هر روز به محضرش شتافتم. فرمود:‌برای چه آمدی آقا؟
عرض کردم: آمده‌ام که درس بفرمائید. تا رسد دست یه خود شو کارگر
فرمود:‌آقا جان! درس تمام شد، برخیز و برو.
چون دو روز به ماه محرم مانده بود، عرض کردم: آقا! هنوز دو روز به محرم مانده است.
فرمود:‌آقا جان به شما می‌گویم درس تمام شد، من مسافرم، «خر طالقان رفته پالانش مانده، روح رفته جسد مانده»
این جمله را پایان رساند و بعد کلمه «لا اله الا الله» را تکرار کرد و اشک از چشمانش سرازیر شد.
در این هنگام متوجه شدم شیخ از سفر ابدی‌ خویش خبر می‌دهد. و این در حالی بود که هیچ‌گونه نشانی از کسالت و ناخوشی نداشت.
عرض کردم: آقا! حالا یک چیزی بفرمائید تا مرخص شوم.
فرمود:‌آقا! فمیدی؟ متوجه شدی؟ بشنو:
تا رسد دستت به خود، شو کارگر
                           چون فتی از کار، خواهی زد به سر

فردای آن روز در مدرسه صدر اصفهانی بودم. خبر آمد که شیخ مرتضی طالقانی به ابدیت پیوست.1

مجله مکاتبه و اندیشه، ص158، نشریه آیینه، دفتر نوزدهم، بهار 86، ص55


  
  

سلوک الی الله
سلوک الی اللهآدمی باید در سلوک الی الله، خانه دل خود را از وجود اغیار پاک کند تا حضرت دوست در آن منزل کند. در یک دل نمی‌توان محبّت چند دلدار را جای داد. محبوب واقعی خداست و باید بتهای مجازی را از کعبه دل بیرون ریخت.
درست است که «المَجاز قنطرة الحیقه( مجاز پلی است که ما را از خود عبور می‌دهد و به حقیقت می‌رساند) ولی به شرطی که این گونه مظاهر مجازی ما را به وادی نافرمانی و گناه نکشاند.
عشق‌های مجازی اگر آلوده شهوات نفسانی نباشند، سرانجام رنگ حقیقت به خود خواهند گرفت. ولی غالب عشق‌ها در زمانه ما آلوده به رنگ‌اند و راه به جایی نمی‌برند.
به قول جلا‌ل‌الدیّن مولوی:
 عشق‌هایی کز پی رنگی برود    عشق نبود عاقبت، ننگی بود.
با توسل به ذوات مقدّس معصومین(علیهم السلام) می‌توان از دام‌های عشق‌های مجازی رهایی پیدا کرد و یکدله و یک جهت در مسیر خشنودی خدا قدم برداشت.
[1]
[1] - مجاهدی، علی، در محضر لاهوتیان، زندگینامه شیوه سلوکی و کرامات عارف بصیر و سالک خبیر حضرت آقای مجتهدی، قم، 1381


90/2/19::: 1:3 ع
نظر()
  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ میلاد رضا(ع) طلیعه نوروز است/ بر ملت ما مبارک و پیروز است/ روزیکه تجلی خدا چون خورشید/ از دامن نجمه سر زند امروز است
+ آخه دوست بزرگواری که درخواست دوستی می دی شما نمی بینی محتوای وبلاگ طرفت چی؟ حالا خوبه من وبایی که درخواست می دن رو اول یک باز بینی می کنم، بعضی وبلاگا لوگوی خوبی داره اما وقتی واردش می شی همش عشق و عاشقی و تصاویر... واقعا که جای خجالت داره.
+ بس که پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع/بوى گل مى‏آید از چاک گریبان بقیع/مرغ شب در سوگ گل‎هایى‏که بر این خاک ‏ریخت/از سر شب تا سحر، باشد غزل‎خوان بقیع.


+ چشم من و امر ولی/ جان من و سید علی/


+ جانم فدای رهبرم سیدعلی خامنه ای


+ رسول خدا(ص)‏فرمود: نزدیک ترین شخص به من در فردای قیامت کسی است که صلوات بیشتری بر من فرستاده باشد.


+ به احترام شب قدر و روی ماه علی/ به پاس حرمت روز غدیر مهدی جان/ به چشم منتظر ما اگر نهادی پا/بیا و دست جهان را بگیر مهدی جان- اللهم عجل لولیک الفرج


+ اللهم عجل لولیک الفرج- ای گل که ولای تو در جان من است/ داغ غم دوری تو مهمان من است/ یک لحظه بیا به جان زهرا سوگند/ جای قدمت به روی چشمان من است


+ طبیبا درد مولا را دوا کن/ طبیبا زخم او آهسته وا کن/ مدارا کن به این فرق شکسته/ که شمشیرش به پیشانی نشسته/ مبادا دیگر از او خون بریزد/از آن ترسم که هرگز بر نخیزد/ طبیبا قلب زینب را شکستی/ تکلم کن چرا ساکت نشستی/ مگر در زخم بیمارش چه خواندی/ که لب بستی و از گفتار ماندی؟
+ مشهد این روزا صفایی داره. جای همه دوستان خالی.