اگر علی ساربان است
یک سنی به شیعه میگه: «زوز قیامت خلیفه دوم بر شتری سوار میشه و علی بن ابی طالب(ع) مهار آن شتر را گرفته در کنار در بهشت می خواباند»
شیعه جواب داد: بله، ولی اگر علی ساربان است می داند شتر را کجا بخواباند».
مردم نمی گذارند
یک سنی با شیعه ای درباره ی معاویه گفتگو می کردند، سنی میگه: «چون معاویه از اصحاب پیامبر(ص) است خدا او را به بهشت می برد»
شیعه جواب می ده: چون معاویه با علی جنگ کرد خدا او را به دوزخ می برد»
در بین بحث شیعه جواب می ده: «بر فرض اینکه خدا هم بخواهد معاویه را به بهشت ببرد مردم نخواهند گذاشت.
سنی از روی تعجب می پرسه: «مگر ممکن است چیزی را خدا بخواهد مردم نگذارند آن بشود؟»
شیعه جواب می ده: «بله، همان طوری که خدا می خواست علی(ع) خلیفه شود، ولی مردم نگذاشتند خواسته خدا عملی شود و دیگری را خلیفه کردند.»1
1-گنجینه مبلغین، ص101
گوهرهای ناب از امیرالمؤمنین علی(ع)
- به آن که به تو بد کرده نیکی کن تا بر او سروری یابی.
- پوشیده داشتن سختی ها از جوانمردی است.
- ادای دِین نشانه دین داری است.
- ادب مرد بهتر از زر اوست.
- سود رساندن به خانواده تربیت آنان است.
- اظهار توانگری از سپاسگزاری است.
- بهترین زهد پوشاندن زهد است.
- نیکی و احسان خود را با منّت نهادن بر باد مده.
- کار نیک برکت عمر است.
- برکت دارایی در پرداخت زکات است.
- شمن آدمی دشمن اوست.
- دنیا را به آخرت بفروش تا سود ببری.
- گرفتاری انسان از زبان است.
- تأخیر در بدی کردن از اقبال است.
- زیرکی خود را با ترک گناهان نشان بده.
- فال نیک بزن تا به آن برسی.
- تنبلی و سستی انسان در نماز از ضعف ایمان است.
- به خدا توکل کن تا تو را بسنده کند.
- مرگ عالمان شکافی در دین است.
- پاداش آخرت بهتر از ناز و نعمت دنیاست.
- جامه سلامت فرسوده نمیشود.
- بسیار ببخش و به اندک قناعت کن.
- بزرگ است آن که نمی میرد.
-همنشین بد شیطان است.
- زیبایی مرد در بردباری است.
- تندخویی آدمی را به هلاکت می افکند.
- سرمایه آدمی حرفه اوست.
- خوشخویی غنیمتی است.
- یاور آدمی بردباری اوست.
- حیای مرد پوشش او است.
- با نفس خود مخالفت کن تا آسوده شوی.
- از خدا بترس تا از غیر او ایمن شوی.
- دوست آدمی نشانه خرد او است.
- ترس از خدا دل را جلا می دهد.
- آزمندی بیماری جان است.
- دیدار دوستان مایه دوام شادی است.
- یاد مرگ دل ها را صفا می دهد.1
1- نثراللالی، ص53- 69
یا امام رضا
من از جام ولایت مست مســـــــــــتم امیدم را بر این میــــــخـانه بســـتـم
رضا جان(ع) ای فروغ آســمانــــــــــها زمین بوس تـو از عــــهد الســـــتـــم
تو خورشید همه خورشـیدهـایــــــــی ولی من ذرهای ناچـــیزهــــــــــستم
تو عطر ناب گلـــــهای بهشتــــــــــــی ولی من خوار بیمقـــدار و پســتـــم
تو از جان نیستی بهتر که هـســـــتی من از دل نیـستم عاشق که هـستم
فقیـرم، مــــستمـــنــــدم، دردمـنــــدم بگیر از مرحمت مـــولا تو دســــــــتـم
مرا این شرمساری، بس که عمری نمـک خوردم نمـکدان را شکسـتم