دست پسر 4 سالش رو گرفته بود. پسر بچه حسابی ذوق می زد. فکر کنم مامانش براش یه اسباب بازی خریده بود. ولی اسباب بازی اینقدر کوچیک بود که از دور به زحمت از لای انگشتاش دیده می شد. به سمتم اومد، آشنا بود. با هم احوال پرسی کردیم. رو کرد به من گفت آخه این یه ذره 2000 تومان می ارزه؟ گفتم چی؟ نگاه کردم دیدم یه جاسویچی بچه گانه بود که سر تا پا شاید 500 تومان هم بیشتر نمی ارزید. مادر جوان حسابی اعصابش خرد شده بود. گفت: بچه های امروز همه پرتوقع شدن. زمان ما اگه یه لباسی رو خواهر بزرگ تر می پوشید سال بعد همون رو مادرمون تن خواهر کوچک تر می کرد. اصلا مگه ما خودمون برا خرید وسایل شخصی اظهار نظر می کردیم؟! چند روز پیش خواستم برا پسرم یه شلوار بخرم، شلوارش خراب شده بود. خواهرم گفت: آرمان شلوار پارسالش خیلی خوب مونده، چند بار بیشتر نپوشیده، ببین تن پسرت میشه؟ منم خوشحال شدم گفتم: آره خوبه اما وقتی اومدم خونه تن پسرم کنم با ناراحتی گفت: چرا لباس آرمان رو تن من می کنی؟ این لباس اونه، من نمی پوشم. اونم یه پسر بچه 4 ساله.
بنده خدا راست می گفت. زمان ما بچه ها اینقدر پر توقع نبودن. یعنی پدر و مادرامون ما رو پرتوقع بار نیاوردن. هی چی که نیاز داشتیم به اندازه توانشون برامون تهیه می کردن. جوری نبود که هر چی که میخوایم حتما برامون تهیه کنن. ولی الان پدر و مادرا از شیر مرغ تا جون آدمیزاد برا بچه هاشون تهیه می کنن. فکر می کنن کار درستی، با وجودی که این کار اصلا به صلاح بچه ها نیست. یادمه بچه که بودم با یک بسته مداد رنگی شش تایی که مامانم برام می خرید حسابی ذوق می زدم. خلاصه زمونه خیلی عوض شده. من اگه دوباره بخوام دنیا بیام. و حق انتخاب داشته باشم. دوباره بر می گردم به زمان کودکی خودم در عصر خودم. و حاضر نیستم در عصر حاضر به دنیا بیام. اون قدیما یه صفای دیگه ای داشت. واقعا صفای اون دوران رو با صفای هیچ دوره ای عوض نمی کنم.