لبهای سخنوران و وعّاظ دروغگو را قیچی میکنند
پیغمبر اکرم(ص) هنگامی که به فرمان خداوند به آسمانها عروج کرد و به معراج رفت، در این سیر و سفر آسمانی با وقایع و صحنههای بسیار دلخراشی برخورد نمود، از آن جمله میفرماید:
شبی که مرا به معراج بردند گروهی را دیدم که لبهای ایشان را با قیچیهای آتشین میبریدند و ریزریز میکردند.
از ایشان سؤال کردم: شما کیستید که این طور شکنجه میشوید و عذاب میکشید؟
در پاسخ گفتند: ما از کسانی هستیم که در دنیا مردم را به خیر و نیکی امر میکردیم، ولی خود به آن عمل نمینمودیم، و از طرف دیگر آنان را از ارتکاب شرّ و بدی باز میداشتیم، امّا خود مرتکب کارهای زشت و بد میشدیم.[1]
یعنی گفتار و رفتارمان راست و درست نبود و به دروغ چیزهایی به مردم می گفتیم که خود به آن عمل نمیکردیم. به همین مضمون در حدیث معراجیه دیگری نقل شده است که رسول خدا(ص) فرمودند: در آن شبی که به معراج رفتم مردمی را دیدم که لبهایشان با قیچیهای آتشین بریده میشد، و هر بار که لبهای ایشان را میبریدند دوباره لب دیگری به جای آن میروئید، و این عذاب و شکنجه را همچنان تکرار میکردند.
من با مشاهده این صحنه از جبرئیل پرسیدم: اینها چه کسانی هستند؟ جبرئیل گفت: اینها گویندگان و سخنوران و خطیبان امت تو هستند، آن کسانی که به آنچه خود میگفتند، عمل نمیکردند.[2]
کسی را که ناراستی گشت کار کجا روز محشر شود رستگار
کسی را که گردد زبان دروغ چراغ دلش را نباشد فروغ[3]
[1] - عیون اخبرالرضا(ع)، ج2، ص10؛ بحار، ج8، ص309، بحار ج72، ص264، حیوة القلوب، ج2، ص292.
[2] -المیزان، ج13، ص29، ذیل سوره اسراء، آیه 1؛ آثار الصادقین، ج12، ص521.
[3] - بوستان، خاتمه باب دهم، کریما.
اخلاص در کار
«اخلاص» اکسیر نابی است که «عبادت» را قابل عرضه در پیشگاه الهی میکند و عمل بدون اخلاص چون «خانه بر ماسه بنا کردن است» عابدان خردمند جز با اخلاص به پرستش نمیایستند و جز با نیت پاک به ستایش نمینشینند.
خداوند درباره حضرت موسی می فرماید: «واذکر فی الکتاب موسی انه کان مخلصا و کان رسولا نبیا»1
و در این کتاب از موسی یاد کن، زیرا که او پاکدل و فرستاده پیامبر بود.
استاد مطهری در زمینه اخلاص در کار میفرماید: «کار برای خود کردن نفس پرستی است، کار برای خلق کردن بتپرستی است. کار برای خدا و برای خلق کردن شکر و دوگانهپرستی است. کار خود و کار خلق برای خدا کردن توحید و خداپرستی است»2
یکی از ویژگی های اخلاقی که در استاد مطهری وجود داشت، این بود که همیشه میخواستند نامشان مخفی باشد و این بسیار عجیب بود به طوری که گاهی افراد کارهای نکرده را به خودشان نسبت میدادند و این دلیلی بود بر خلوص نیت ایشان و دور بودن از ریا، چرا که معتقد بودند که کار بایستی انجام شود، حال به اسم هر کس، مهم هدف ماست که باید به آن برسیم.
تنها صفتی که در استاد مطهری وجود نداشت تظاهر بود، مهمترین مسائل به وسیله ایشان حل میگردید و بحث میشد و هیچ انعکاسی در این موارد از وی در بیرون نبود.»3
1- مریم، آیه51
2- مطهری، مرتضی، جهان بینی توحیدی، ج دوم، ص83
3- جاوید موسوی، سید حمید، سیمای استاد در آیینه نگاه یاران، ص95.
امیدوارم همه ما ادامه دهنده راه اون بزرگوار باشیم. امیدوار همه بتونیم راه رو درست بریم و هیچ وقت از مسیر اصلی منحرف نشیم. مسیری که ما رو به سوی الله برسونه . امیدوارم خانمای ما زهرا گونه زندگی کنن. برا من خیلی جالب مجلس عزای ائمه که میریم از همه قشر اونجا هستن با حجاب بی حجاب، هرکسی هم برا یه چیزی اومده، یکی اومده خونه بگیره، یکی اومده شفای مریضش رو بگیره و ... اما خوش به حال اونی که میاد و متوسل می شه و می گه دستم رو بگیرید تا آدم بشم و از مسیر انسانیت خارج نشم. کمکم کنید تا سقوط نکنم. اون موقع وقتی از مجلس بیرون می ره احساس می کنه سبک شده و داره پرواز می کنه. من که کوله بار گناهم سنگین سنگین اما خوش به حال تو دوست عزیز که سبکبال در دریای معنویت در حال شنا کردن هستی و گه گاه از آب زلال و ناب چشمه عرفان و ملکوتی مینوشی. من رو نیز دعا کن.
روزی پسر ملانصرالدین نشسته بود کنار رودخانه و نان می خورد؛ ناگهان باقی مانده نانش در رودخانه افتاد؛ پسر سرش را خم کرد و تصویر خود را که نان در دهانش بود در اب دید و ترسید، پس دوان دوان نزد پدر رفت و گفت «پدر جان! پسری در داخل رودخانه نانم را گرفته و پس نمی دهد.» ملا به شنیدن حرف پسرش، خود را با عجله به کنار آب رساند و به رودخانه نگاه کرد؛ آنگاه در داخل آب تصویر خودش را دید و گفت: «ای احمق! تو از این ریش سفید خجالت نکشیدی که نان پسرم را گرفته ای و خورده ای؟»
ملانصرالدین، ص34 و 35-
بیشه بی شیر، جایگاه شغالان است
در تاریخ نوشته اند: بعد از آنکه عبدالله خان اوزبک خراسان را مورد تاخت و تاز قرار داد؛ روزی در سیستان عبورش بر قبر رستم افتاد؛ همانجا به طعنه و شماتت این بیت را خواند:
سر از خاک بر دار و ایران ببین به کام دلیران توران ببین!
و بعد گفت: نمی دانم که رستم اگر قادر بود پاسخ مرا بدهد، چه می گفت: یکی از وزیران او- که ایران نژاد بود- گفت: اگر خشم نگیری و غضبناک نشوی، بگویم!
گفت: بگو! گفت: اگر رستم قادر بر گفتن بود، می گفت:
چو بیشه تهی ماند از نرّه شیر شُغالان در آیند آنجا دلیر!1
ماهنامه، پاسدار اسلام، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، شماره 147، اسفند 1372، گفته ها و نوشته ها.
با سلام خدمت همه دوستان وبلاگیم
دعا کن تا مگر مولا بیاید همین امروز یا فردا بیاید
دعای بی عمل سودی ندارد خدایی کن دلت را تا بیاید.