سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ کس به لاغ نپرداخت جز که اندکى از خرد خود بپرداخت . [نهج البلاغه]
مشخصات مدیروبلاگ
 
بخشی[212]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
دیـــــــار عـــــــاشـقـــــان سروده های مذهبی منتظر بچه مرشد! هم نفس السلام علیک یا فاطمه الزهرا.. نشریه حضور أنّ الارض یرثها عبادی الصالحون آقاشیر سفیر دوستی .: شهر عشق :. منطقه آزاد «نجوای شبانه» سیاه مشق های میم.صاد محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI فالوده یزدی نهِ/ دی/ هشتاد و هشت ولایت دات کام ایـــــــران آزاد روزهای عاشقی یک سیب راهی به سوی اینده محب پیامک 590 میم مثل مغنیه پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان حضـــور آسمان سرخ سه ثانیه سکوت طعم مهربانی دهاتی دکتر علی حاجی ستوده شوق پرواز کشکول fazestan تنها مدیا ای آر یکی بود هنوزهم هست آقا جون آجرک الله... موعود 1377 تنهایی من به نام خدا سایه صفاسیتی دکتر علی حاجی ستوده عماریون شیعه ها می گویند بهار با تو می آید مدرسه علمیه اسلام شناسی حضرت زهرا(س) آسمان آبی دفتر مقام معظم رهبری دانشنامه موضوعی قرآن التفاسیر منجی موعود طلبه ی مریخی عترت پارس قرآن رائحه علم گردان سایبری عمار

ساخت کد صوتی آنلاین

دست پسر 4 سالش رو گرفته بود. پسر بچه حسابی ذوق می زد. فکر کنم مامانش براش یه اسباب بازی خریده بود. ولی اسباب بازی اینقدر کوچیک بود که از دور به زحمت از لای انگشتاش دیده می شد. به سمتم اومد، آشنا بود. با هم احوال پرسی کردیم. رو کرد به من گفت آخه این یه ذره 2000 تومان می ارزه؟ گفتم چی؟ نگاه کردم دیدم یه جاسویچی بچه گانه بود که سر تا پا شاید 500 تومان هم بیشتر نمی ارزید. مادر جوان حسابی اعصابش خرد شده بود. گفت: بچه های امروز همه پرتوقع شدن. زمان ما اگه یه لباسی رو خواهر بزرگ تر می پوشید سال بعد همون رو مادرمون تن خواهر کوچک تر می کرد. اصلا مگه ما خودمون برا خرید وسایل شخصی اظهار نظر می کردیم؟! چند روز پیش خواستم برا پسرم یه شلوار بخرم، شلوارش خراب شده بود. خواهرم گفت: آرمان شلوار پارسالش خیلی خوب مونده، چند بار بیشتر نپوشیده، ببین تن پسرت میشه؟ منم خوشحال شدم گفتم: آره خوبه اما وقتی اومدم  خونه تن پسرم کنم با ناراحتمداد رنگیی گفت: چرا لباس آرمان رو تن من می کنی؟ این لباس اونه، من نمی پوشم. اونم یه پسر بچه 4 ساله.
بنده خدا راست می گفت. زمان ما بچه ها اینقدر پر توقع نبودن. یعنی پدر و مادرامون ما رو پرتوقع بار نیاوردن. هی چی که نیاز داشتیم به اندازه توانشون برامون تهیه می کردن. جوری نبود که هر چی که میخوایم حتما برامون تهیه کنن. ولی الان پدر و مادرا از شیر مرغ تا جون آدمیزاد برا بچه هاشون تهیه می کنن. فکر می کنن کار درستی، با وجودی که این کار اصلا به صلاح بچه ها نیست. یادمه بچه که بودم با یک بسته مداد رنگی شش تایی که مامانم برام می خرید حسابی ذوق می زدم. خلاصه زمونه خیلی عوض شده. من اگه دوباره بخوام دنیا بیام. و حق انتخاب داشته باشم. دوباره بر می گردم به زمان کودکی خودم در عصر خودم. و حاضر نیستم در عصر حاضر به دنیا بیام. اون قدیما یه صفای دیگه ای داشت. واقعا صفای اون دوران رو با صفای هیچ دوره ای عوض نمی کنم.


90/7/25::: 8:6 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ میلاد رضا(ع) طلیعه نوروز است/ بر ملت ما مبارک و پیروز است/ روزیکه تجلی خدا چون خورشید/ از دامن نجمه سر زند امروز است
+ آخه دوست بزرگواری که درخواست دوستی می دی شما نمی بینی محتوای وبلاگ طرفت چی؟ حالا خوبه من وبایی که درخواست می دن رو اول یک باز بینی می کنم، بعضی وبلاگا لوگوی خوبی داره اما وقتی واردش می شی همش عشق و عاشقی و تصاویر... واقعا که جای خجالت داره.
+ بس که پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع/بوى گل مى‏آید از چاک گریبان بقیع/مرغ شب در سوگ گل‎هایى‏که بر این خاک ‏ریخت/از سر شب تا سحر، باشد غزل‎خوان بقیع.


+ چشم من و امر ولی/ جان من و سید علی/


+ جانم فدای رهبرم سیدعلی خامنه ای


+ رسول خدا(ص)‏فرمود: نزدیک ترین شخص به من در فردای قیامت کسی است که صلوات بیشتری بر من فرستاده باشد.


+ به احترام شب قدر و روی ماه علی/ به پاس حرمت روز غدیر مهدی جان/ به چشم منتظر ما اگر نهادی پا/بیا و دست جهان را بگیر مهدی جان- اللهم عجل لولیک الفرج


+ اللهم عجل لولیک الفرج- ای گل که ولای تو در جان من است/ داغ غم دوری تو مهمان من است/ یک لحظه بیا به جان زهرا سوگند/ جای قدمت به روی چشمان من است


+ طبیبا درد مولا را دوا کن/ طبیبا زخم او آهسته وا کن/ مدارا کن به این فرق شکسته/ که شمشیرش به پیشانی نشسته/ مبادا دیگر از او خون بریزد/از آن ترسم که هرگز بر نخیزد/ طبیبا قلب زینب را شکستی/ تکلم کن چرا ساکت نشستی/ مگر در زخم بیمارش چه خواندی/ که لب بستی و از گفتار ماندی؟
+ مشهد این روزا صفایی داره. جای همه دوستان خالی.